بلاگ کتابک

بازدید :288
چهارشنبه 6 آذر 1398زمان :12:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کتاب «آتش افروزی کرگدن» جلد چهارم از مجموعه ۱۰ جلدی «داستان‌های حیات‌وحش» اثر جذاب الیزابت لِرد با برگردان محمدصادق شریعتی به فارسی است.

داستان در قالب ماجرایی و با مضمون حفظ حیات‌وحش و محیط‌زیست سروده شده و در این زمینه آموزش‌های غیرمستقیم می‌دهد.

در داستان «آتش افروزی کرگدن » دو نوجوان آفریقایی به نام های آفرا و ژوزف که برای گذران تعطیلات به یک پارک ملی نزدیک نایروبی رفته‌اند متوجه آزار یک نوجوان بومی به وسیله مرد خشمگینی می‌شوند و از اینجا پی به ماجرای کشتن و قاچاق عاج کرگدن آفریقایی می‌برند. با انگیزه حفظ حیات وحش آفریقا و با ماجراجویی‌هایی به مقابله با قاچاقچی‌های خطرناک بر می‌خیزند.

پیوند دوباره با طبیعت سبب می‌شود کودکان ما و همه انسان‌ها دریابند که ستیز با محیط زیست و شکار جانوران به خاطر گوشت و پوست و دیگر قسمت‌های بدن‌شان، ای بسا همه امکان‌های زیستی را نابود کند و همه زیست‌گاه‌ها را در معرض نابودی قرار می‌دهد.

الیزابت لِرد، با آگاهی که از خوی و رفتار و شیوه‌های زیستی جانوران و هم کودکان دارد با زبردستی از این داستان، مدرسه طبیعت (هرچند در دنیای نظری) ساخته و از عنصرهای انسانی و جانوری به‌خوبی برای انتقال مفهوم‌های زیست‌محیطی بهره می‌گیرد.

«رد پای پلنگ»، «صخره بابون» و«خروش فیل» دیگر عنوان‌های مجموعه «داستان‌های حیات‌وحش» است که تاکنون به فارسی ترجمه شده‌اند.

گزیده‌هایی از کتاب

آفرا در برابر خورشید چشمانش را تنگ کرد تا دو شاخ لب‌شکسته و خراشیده کرگدن را بهتر ببیند، گفت: «اصلاً ارزشمند به نظر نمی‌رسند.»

تیتوس گفت: «بااین‌حال در اینجا کیلویی ۳۰۰ دلار فروخته می‌شود و در چین باید ۲۰۰۰ دلار آمریکا بدهید تا یک کیلو داروی شاخ پودر شدهٔ کرگدن بخرید.»

ژوزف گفت: «چه خاصیتی دارد؟ این‌که فقط یک‌تکه شاخ است.»

تیتوس گفت: «خوب، خاصیت‌های کم‌ارزشی مثل پایین آوردن تب دارد درحالی‌که آسپرین خیلی بهتر عمل می‌کند.»

چشمان آفرا از خشم چپ شد: «نمی‌فهمم، نمی‌فهمم چطور کسی می‌تواند به کرگدنی مانند آتش‌پاره شلیک کند فقط برای اینکه شاخش را بدزدد. خیلی رذیلانه است!»

تیتوس به او لبخند زد:« آفرا تو هیچ‌وقت فقیر نبوده‌ای. اگر بچه‌دار و بیکار باشی و نتوانی برایشان غذا فراهم کنی و کسی چند دلار بدهد که کرگدن شکار کنی و شاخش را برداری، وسوسه می‌شوی که قبول کنی. در اینجا ۱۰۰ دلار پول زیادی است. ۱۰۰۰ دلار یعنی خوشبختی.»

آفرا به او خیره شد و نفس عمیقی کشید:« من هرگز جانور شکار نمی‌کنم. بلکه زندگی‌ام را به خاطر یک کرگدن می‌دهم.»



مشاهده پست مشابه : وقتی خال‌خالی و راه راه زبان‌شان به‌هم گره خورد
نظرات این مطلب
نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود) (لازم)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) :S
نظر خصوصی
بلاگ کتابک بلاگ کتابک کد امنیتی

اخبار وبلاگ
درباره ما
اطلاعات کاربری
نام کاربری :
رمز عبور :
آرشیو
خبر نامه


معرفی وبلاگ به یک دوست


ایمیل شما :

ایمیل دوست شما :



چت باکس




captcha


پیوندهای روزانه
  • آرشیو لینک ها
آمار سایت
  • کل مطالب : 325
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 99
  • بازدید کننده امروز : 72
  • باردید دیروز : 122
  • بازدید کننده دیروز : 89
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1848
  • بازدید ماه : 2458
  • بازدید سال : 6215
  • بازدید کلی : 202309
کدهای اختصاصی