کتاب «داستان یک خرگوش بد زورگو» با تصویر دو خرگوش آغاز میشود، یکی با سبیلهای ترسناک و پنجههای تیز، و دیگری مهربان و با یک هویج. خرگوش زورگو، هویج خرگوش خوب را میگیرد و به او چنگ میزند. خرگوش خوب با دلخوری در سوراخی قايم میشود. خرگوش زورگو روی صندلی هویج ميخورد که سروکلّهی یک شکارچی پیدا میشود، و بنگ! او را با تیر میزند. خرگوش بد زورگو فرار میکند، اما دُمش روی صندلی جا میماند.
اعترافات یک دوست خیالینظرات این مطلب
تعداد صفحات : 0
اخبار وبلاگ
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
خبر نامه
چت باکس
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی