در کتاب «خرگوش گوش داد!» پسر کوچکی به نام تیلور شروع به ساخت یکچیز جدید میکند.
اما بعد از تمام شدن کارش زمانی که بسیار خوشحال است اتفاق بدی میافتد، تعدادی پرنده، سازه مخصوص او را خراب میکنند. همهچیز زیرورو میشود و تیلور غمگین در گوشهای کز میکند. دوستانش یکی پس از دیگری پیش تیلور میآیند و میخواهند او را از ناراحتی در بیاورند، هر کدام پیشنهادهایی که به ذهنشان میرسد به تیلور میدهند اما هیچ یک از پیشنهادهای آنها به تیلور کمک نمیکند. تا اینکه خرگوش میآید اما هیج پیشنهادی نمیدهد فقط ساکت و آرام کنار او مینشیند. تا اینکه تیلور به حرف میآید و از خرگوش میخواهد که پیشش بماند و خرگوش گوش میدهد. خرگوش به تمام حرفها و ناراحتیهای تیلور گوش میدهد و سرانجام تیلور دوباره تصمیم میگیرد از نو بسازد.
کتاب «خرگوش گوش داد!» کتاب تصویری است. تصاویر نیز به خوبی داستان را روایت میکند. نشان دادن حالتها و احساسات در چهرهپردازی شخصیتهای داستان از نقاط قدرت شخصیتپردازی است. مانند: چهره خوشحال، کنجکاو، متمرکز، مغرور، وحشتزده، غمگین، متعجب، بسیار غمگین تیلور، که به خوبی این احساسات را در تصویر به مخاطب نشان میدهد.
کتاب «خرگوش گوش داد!» جزو کتابهای مفهومی است که مفاهیم قابلتاملی را حتی برای بزرگسالان مطرح میکند. مفاهیمی چون امید به ادامه زندگی، سازندگی، شکست، ناامیدی، هم دردی. نکته دیگری که در این کتاب قابلتامل است نگاه روانشناسانه است که در دل داستان وجود دارد که به خوبی در راهحلهایی که دوستان تیلور پیشنهاد میدهند وجود دارد و مخاطب را به فکر فرو میبرد.
کرهی بادام زمینی و ژلی