کتاب «من اَچونهام! در رو باز کنید» مجموعهای است از هجده داستان کوتاه که عنوان کتاب برگرفته از نام یکی از این داستانها است. قهرمانهای این داستانها کودکانیاند با رفتارهایی عجیب و نامهایی عجیبتر. نامهایی چون: هنچیل، هاچول، گینگول، اَچونه، هوچیپوچی و ... .
موضوع همهی داستانهای کتاب «من اَچونهام! در رو باز کنید» بر محور رابطهی فرزند و والدین، بیشتر مادر، و بگومگوهای آنان استوار است. نویسنده با استفاده از قوهی تخیل خود و با زبان طنز موقعیتهای بامزه و خندهداری ایجاد میکند؛ موقعیتهایی که تصویری غلوآمیز از روابط واقعی کودک و والد را ارائه میکند. رفتار قهرمانهای کتاب «من اَچونهام! در رو باز کنید» در نگاه اول عجیب به نظر میرسد ولی در واقع شباهت زیادی با رفتار واقعی بیشتر کودکان امروزی و بگومگوهای آنان با پدر و مادرشان دارد. بازی زبانی با واژهها، تکرار عبارتها و جملهها نیز از تکنیکهای نویسنده برای پیشبرد قصه است و در بیشتر داستانها به کار گرفته شده است.
نویسنده در داستانهای «ادای من رو در نیار میمون» و «خورشت پستهی طوطی بوکسور» تقلید کودکان از بزرگترها را دستمایه قرار داده است و قدرت خلاقانهی کودکان در تسلیم کردن بزرگترها در بحث و گفتوگو را نشان میدهد.
داستانهای «چرا فیلسوف نشدی» و «گنجشک دقیق و شماره تلفنهای عوضی» نیز به شخصیت کودکی میپردازد که با طرح پرسشهای پیاپی مادرش را کلافه میکند.
در داستان «پیروکهای هانس و پیتزای پپرونی» نوع دیگری از رابطهی مادر و فرزند به تصویر کشیده میشود. رابطهای دوستانه و قرار و مداری که این دو برای دست به سر کردن مهمان با هم میگذارند.
داستانهای «پرتقالخور نازنازی کوچولو»، «دیکتههای سخت گوگول خان» و «شوخیهای خرکی هم ... ؟» حکایت محبت و توجه بیش از حد والدین به فرزندان است، محبتی آسیبزننده که نهایتا به کنترل دائمی کودک و وابستگی او میانجامد.
داستانهای «من اَچونهام در رو باز کنید» و «نخود سیاه و طالبی مشتی» از سماجت کودکان در انجام کارها و کلافگی پدر و مادرها میگوید و اینکه والدین با وجود همهی کوشش خود برای رفع مزاحمت آنان، سرانجام بازندهی این رابطه خواهند بود.
با توجه به تقدیمنامچهی نویسنده و تم اصلی داستانها، به نظر میرسد نوشتن این داستانها ادای دین نویسنده است به مادرش.
دربارهی نویسنده کتاب «من اَچونهام! در رو باز کنید»
سیدنوید سیدعلیاکبر در سال ۱۳۶۲ متولد شد. او دانشآموختهی رشتهی مرمت آثار تاریخی است. داستاننویسی را از هفتسالگی با چاپ داستانهای کوتاه در مجلهی عروسک سخنگو آغاز کرد و در چهاردهسالگی به عضویت تحریریهی این مجله درآمد.
داستانهای او تاکنون جوایز متعددی را به دست آورده است که برخی از آنها عبارتند از:
جایزهی مشترک شورای کتاب کودک و یونیسف در زمینهی کودکان با نیازهای ویژه برای داستانکوتاه بیداری خرگوشهای سفید.
نشان لاکپشت پرندهی نقرهای برای کتاب بابای من با سس خوشمزه است.
برگزیدهی جایزهی ادبی اصفهان، شورای کتاب کودک و یونیسف برای کتاب بچه غول باید توی مدرسه بماند.
از کتابهای دیگر او میتوان به سارا و مربای سیب و رودخانه، آموزشهای داستاننویسی مامانپیچ برای هیچ و پریزادان درخت سیب اشاره کرد.
درباره تصویرگر کتاب «من اَچونهام! در رو باز کنید»
رودابه خائف متولد ۱۳۶۴ و کارشناس نقاشی از دانشگاه هنر و معماری تهران است. از سال ۱۳۸۰ تصویرگری کتاب کودکان را آغاز کرده است که از جملهی این کتابها میتوان به مجموعهی مثلها و قصههایشان، دایرةالمعارف قهرمانهای ایرانی، دارم شروع میشوم، دلقک و فرمانروا، بازیهای محلی ایران برای کودکان و نوجوانان، روبی، خانهی پیر و درخت خوشبختی اشاره کرد.
بیشتر بدانیم:
صداهای مدرن در ادبیات کودکان ایران - جهان داستانی نوید سید علی اکبر
گزیدههایی از کتاب
ببم چهار زانو نشست.
بامبو غذای چلوخورشت کوبونده رو گذاشت جلوی ببم، گفت: «بیا ببمجان! اینم ناهاری که دوست داری! حالا میخوریم».
ببم دوباره چهارزانویش رو باز کرد، چهار دست و پا شد مثل گوسفند که میچرید و کلهاش رو کرد توی بشقاب.
بامبو گفت: «آخه آدم اینجوری غذا میخوره ببمجان؟! مگه گاوی؟ مگه الاغی؟ اسبی؟»
ببم گفت: «نه نیستم!»
بامبو گفت: «پس پاشو مثل آدم غذا بخور.»
ببم پا شد، ایستاد کنار بشقابش و گفت: «آخه اینطوری که کلهام نمیرسه به بشقاب»
مامان در اتاق را قفل کرد و پردهها را کشید. و گفت: «داره خنک میشه هوا، نیست؟!» لبهایش خندهی کوچکی کرد. با آن لبهای گوشتالویش شبیه جادوگرهایی بود که قبل از خوردن بچهها از رویای لیسیدن استخوانها خندهشان میگیرد. تق تق تق «اَچونهام» مامان داد زد: «دوباره چیه؟ برو بخواب دیگه بچه» اَچونه گفت: «منم! اَچونه! در رو باز کنید!»