بلاگ کتابک

بازدید :365
شنبه 18 آبان 1398زمان :11:33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کتاب «یک گرگ، یک اردک، یک موش» داستان اردک و موشی است که در شکم یک گرگ هم را می‌بینند، اما خیال خورده شدن ندارند و داستان این‌که چرا گرگ‌ها به سمت ماه زوزه می‌کشند!

یک روز صبح زود، یک موش گرگی را می‌بیند. گرگ یک لقمه چپش می‌کند. موش فکر می‌کند این آخر کار است. اما متوجه می‌شود یک اردک در شکم گرگ زندگی می‌کند و همه‌ی اسباب زندگی و رفاه را دارد. تختخواب، وسایل آشپزخانه، گرامافون، شمع و همه‌ی خوراکی‌ها. آن‌ها با هم صبحانه می‌خورند، برای ناهار سوپ درست می‌کنند و آن‌قدر بهشان خوش می‌گذرد که از شادی می‌رقصند. اردک این همه وسایل و خوراکی را از کجا آورده؟ بالا و پایین پریدن آن‌ها باعث دل درد گرگ می‌شود. اردک مثل همیشه از این موقعیت استفاده می‌کند و از گرگ می‌خواهد خوراکی‌هایی که لازم دارد را بخورد تا دلش آرام شود. اردک و موش مشغول جشن هستند که یک شکارچی سراغ گرگ می‌آید. اردک و موش برای نجات خانه‌ی جدیدشان از دهان گرگ بیرون می‌آیند و با ترساندن شکارچی گرگ را نجات می‌دهند. اردک و موش به شکرانه‌ی کمکی که به گرگ کرده‌اند از او می‌خواهند دوباره قورتشان بدهد. و آن‌قدر بهشان خوش می‌گذرد که گرگ همیشه دل درد دارد و از درد به سمت ماه زوزه می‌کشد!

کتاب «یک گرگ، یک اردک، یک موش» یک کتاب تصویری است. رنگ‌های تیره در تصاویر کتاب غالب است و اجزای مهم رنگی هستند. داستان را به خوبی می‌توان از تصاویر کتاب دنبال کرد.

درباره نویسنده و تصویرگر کتاب «یک گرگ، یک اردک، یک موش»

مک بارنت نویسنده‌ شناخته‌ شده کتاب‌های کودکان در جهان است و تاکنون بیش از ۱۵ کتاب نوشته است. بیش از یک میلیون نسخه از کتاب‌های این نویسنده‌ امریکایی فروخته شده‌اند و تاکنون به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده‌اند.

جان کلاسن در سال ۱۹۸۱ به دنیا آمد. او نویسنده و تصویرگر کانادایی است که در زمینه تصویرگری کتاب‌های کودکان و انیمیشن فعالیت دارد. جان کلاسن برنده مدال کالدکات امریکا و کیت گرینوی انگلستان برای تصویرگری کتاب‌های کودکان است. او برای نویسندگی و تصویرسازی کتاب «این کلاه من نیست» برنده جایزه سال ۲۰۱۲ شد. او اولین هنرمندی بود که برای یک اثر برنده این دو جایزه شده است. از این هنرمند کتاب‌های «به چی داری فکر می‌کنی؟»، «این کلاه من نیست»، «من کلاه سیاهم را می‌خواهم»، «آن پایین چه خبر است؟» و «روباهی به نام پکس» در ایران ترجمه شده است.

کتاب «یک ارگ، یک اردک، یک موش» داستان گرگی است که موشی را می‌خورد. موش در شکم گرگ اردکی را می‌بیند که از مدت‌ها قبل در شکم گرگ است و از زندگی در شکم گرگ احساس رضایت دارد و موش هم تصمیم می‌گیرد آن جا زندگی کند. یک شب شکارچی گرگ را می‌بیند و به طرفش شلیک می‌کند و آرامش اردک و موش به هم می‌خورد. گرگ فرار می‌کند و پایش در ریشه‌های درخت گیر می‌کند و شکارچی نزدیک می‌شود و در همین لحظه موش و اردک تصمیم می‌گیرند برای نجات جانشان بجنگند و از خانه‌شان که همان شکم گرگ است محافظت کنند. با یک حرکت از دهان گرگ بیرون می‌پرند و شکارچی با دیدن این صحنه از ترس فرار می‌کند. گرگ از موش و اردک تشکر می‌کند که جانش را نجات دادند و در ازای این کار به آن‌ها می‌گوید هر چه بخواهید برآورده می‌کند و در کمال ناباوری تقاضایشان را انجام می‌دهد. موش و اردک خواسته بودند دوباره به شکم گرگ برگردند.

کتاب تصویری است و فضاسازی‌های تصویر و شخصیت‌پردازی‌ها بسیار ساده و دلنشین و گویای روایت متن هستند. مثلا فضای تیره داخل شکم گرگ به خوبی حس تنهایی، ابهام را منتقل می‌کند. جزییات دوست داشتنی ریزی مثل تخت خواب اردک، میز صبحانه، قاب عکس، ابزار‌های کامل آشپزی و ...هم در پلان‌های داخل شکم گرگ به چشم می‌خورد که به جذاب شدن تصاویر افزوده است.

خیلی وقت‌ها ما از چیزهایی نگرانیم و می‌ترسیم و این ترس تا زمانی که با آن روبرو نشویم با ما است. روبرو شدن با ترس‌ها، مکان‌ها و افراد ناآشنا مهم‌ترین مفهوم داستان است.

از دیگر مفاهیمی که در داستان است و می‌توان به آن اشاره کرد: تلاش برای ادامه زندگی و کمک به نجات دیگران، احساس امنیت بعد از مواجه شدن با ترس، دوستی و همزیستی مسالمت‌آمیز، حل مساله و پرورش قوه تخیل کودک.

تحلیل و نقد کتاب یک گرگ، یک اردک، یک موش

کاربردها و فعالیت ها

گفتگو کنید.

پس از بلندخوانی کتاب، با سوالاتی از این دست یک گفتگوی گروهی شکل دهید:

کدام بخش کتاب را دوست داشتی؟ به چه دلیل؟

اگر بخواهی داستان را برای کسی که تابه‌حال آن را نشنیده تعریف کنی، به نظرت کدام قسمت داستان مهم‌تر است و باید گفته شود؟

به تصاویر دقت کنید. چه چیزهایی در تصویر احساس هر شخصیت کتاب را به شما نشان می‌دهد؟

منظور اردک از این جمله: «شاید گرگ قورتم داده باشد، ولی خیال خورده شدن ندارم!» چه بود؟ اردک چگونه از موقعیت بدی که در آن گیر افتاده بود به بهترین شکل استفاده کرده بود؟

هر شخصیت در کجای داستان ترسیده است؟ از چه چیزی ترسیده است؟

در آن قسمت از کتاب که اردک و موش از دهان گرگ بیرون می‌پرند، وسایلی وجود دارند که در تصاویر قبلی کتاب دیده باشی؟ چه وسایلی و کجا؟

به نظر تو داستان خنده‌دار بود؟ کدام بخش آن؟ یک تصویر؟ یک تکه از متن؟ یا ترکیب هر دو؟

نویسنده‌ کتاب «مک بارنت» و تصویرگرش «جان کلاسن» است. کتاب دیگری می‌شناسی که نویسنده یا تصویرگرش این افراد باشند؟

داستان بنویسید.

از کودکان بخواهید داستان یک لقمه‌ی چپ شدن اردک را بنویسند و تصویرگری کنند.



مشاهده پست مشابه : رمان تسخیرشدگان جزیره بادیان
نظرات این مطلب
نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود) (لازم)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) :S
نظر خصوصی
کد امنیتی

اخبار وبلاگ
درباره ما
اطلاعات کاربری
نام کاربری :
رمز عبور :
آرشیو
خبر نامه


معرفی وبلاگ به یک دوست


ایمیل شما :

ایمیل دوست شما :



چت باکس




captcha


پیوندهای روزانه
  • آرشیو لینک ها
آمار سایت
  • کل مطالب : 325
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 32
  • بازدید کننده امروز : 26
  • باردید دیروز : 473
  • بازدید کننده دیروز : 428
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1367
  • بازدید ماه : 507
  • بازدید سال : 4264
  • بازدید کلی : 200358
کدهای اختصاصی